عهدی برای ندیدن. رباعی
جمعه, ۲ اسفند ۱۳۹۲، ۱۲:۰۶ ب.ظ
یک راه
از کوی تو، تا کنج دلم، شد یک راه
بگشایی و تـنـها نـشـوم من با آه؟
باید ز خــدا، تو را طلب میکردم
لـا حـــول و لـا قـــوة الا بـالله
پ.ن.: دوباره سهم ما از قشنگیهای عالم، ندیدن است. عزیز علی ان اری الخلق و لا تری ... مهدی جان، تا به کی دیدنت را از خدا بخواهند؟
جمعه 18 بهمن 1392 - خوابگاه دانشگاه امام صادق (ع)
شدهام سست و پراحساس کجایی آقا
دلِ زخمی، نمِ حساس، کجایی آقا
چون شنیدم به عمو سختْ گرفتارْدلی
سیم آخر...، جان عباس، کجایی آقا؟
الان گفتم، نمیدونم اشکالی داره یا نه، ببخشند و ببخشید.
جمعه 11 بهمن ساعت 21:21